محل تبلیغات شما



به نام خدا . صفحه گوشیو اسکرول میکنم، چندتا استوری میبینم. بک رو میزنم بیرون میام. انرژیمو باید تمدید کنم. قهوه بخاطر معدم نمیتونم خیلی استفاده کنم ولی امروز فرق داره. ظرف ماکارون رو باز میکنم و فرنچ پرسو اماده میکنم. عطرش تو عمق جونم میکشم و میرم سراغ کارم. چنتا پیام باز میکنم و میبینم چقدر مردم گرفتارن! ذهنم مشغول تر میشه. بسمت فکر جدیدی که چندین روزه دارم بالا پایینش میکنم. قدم مهمیه! جرئت میخواد و ریسک بالا ولی خب من اول به خدا بعد خودمم و
به نام خدا . یه ماگ بزرگ دمنوش گل گاو زبون و بادرنجبویه دم کردم ، دیدن رنگ صورتی ای که از صافی ماگ دمنوش به بیرون میزنه میشه لبخند روی لبم مابین کلی عددی که جلومه و فاندامنتالی که باید بشدت درست دربارش پیش برم . ازونطرف تو زنگ میزنی و شنیدن صدات اون لبخند صورتی رو پررنگ تر میکنه و یه خداروشکر زیر لبم میاره . همه نگرانن. نگران اوضاع پیش رو. کیه بگه من نیستم؟ ولی یوقتایی یکی پیدا میشه که میگی باخودت: ببین آره همه چیز شلوغ و درهم و نامعلومه ولی چنین نیز
به نام خدا. غیر تو در تن من حس دگر جاری نیست. این روزها دنیا عطر زندگی میده. خوشحالم. نه برای خودم، برای اینکه خدا بهم نگاهی کرد و میتونم گره گشای حدود هزار نفر انسان سردرگم باشم . بشدت دلم میخواد این عطش سوزان رو آرام کنم ولی صبر بباید. صبر و ادامه مسیر و توکل تا آروم آروم آب روان رضایت، این عطش رو کمرنگ و کمرنگ تر کنه! غیر تو هیچ کسی دور من انگاری نیست. انقدر مشغله دارم که خودم رو از یاد بردم، نیاز داشتم به این حال.

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها